• آیه مباهله
  • آیه مباهله

هنگامى كه مسيحيان از مباهله ترسيدند و پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام با همراهى مردم از جايگاه مباهله به مسجد رسيدند، جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل
شد و اين پيام آسمانى را آورد:
اى احمد، به عزت و جلالم سوگند اگر تو با كسانى از اهل بيتت كه در زير كساء بودند با همه اهل آسمان و زمين و مخلوقات مباهله مى كردى، آسمان تكه تكه مى شد و كوهها قطعه قطعه مى گشت و زمين از هم گسيخته مى شد و هرگز آرام نمى گرفت مگر آنكه من اراده مى كردم.
پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن اين پيام الهى در حالى كه آثار سرور بر چهره مباركش ظاهر شده بود به سجده درآمد و چهره بر خاك ساييد. سپس دستانش را بلند كرد و سه بار فرمود: «شكرا لِلْمُنْعِم»: «شكر خدايى را كه نعمت مى دهد». سپس فرمود:
لعنت ابدى خدا تا روز قيامت بر كسانى كه بر شما اهل بيت ظلم كنند و در اَجرى كه خداوند بر آنان واجب كرده نسبت به من كوتاهى نمايند.

پس از گفتگوها و بررسى كتب آسمانى در كليساى نجران، تصميم نهايى بر سفر به مدينه شد. 88 نفر از بزرگان درجه اول و رؤساى دينى و اجتماعى با دقت كامل براى اين منظور برگزيده شدند، كه چهل نفر آنان از علما و دانشمندان بودند و بقيه از بزرگان بنى الحارث بن كعب بودند كه با سابقه ترين قوم در نجران به شمار مى آمدند.
از ميان اين عده، 14 نفر تصميم گيرنده اصلى اسقف اعظم، سيد، عاقب، كرز برادر اسقف اعظم، اوس بن حارث، زيد، نبيه، خويلد، عمرو، خالد، عبداللّه، يحنس، قيس بن حصين برادر عاقب و يزيد بن عبدالمدان بودند.
در بين اين چهارده نفر، اسقف اعظم در سن صد و بيست سالگى رياست كل گروه را بر عهده داشت و سيد و عاقب در مرحله بعد كسانى بودند كه نظر نهايى با آنان بود.
كرز برادر اسقف اعظم در اين سفر عهده دار مخارج كاروان بود. شرحبيل بن وداعه مشاور اول اسقف نيز در اين گروه بود و منذر برادر ديگر اسقف اعظم نيز در كاروان حضور داشت. همچنين شخصى به نام «قيس بن وهرز فارسى انبارى» با آنان بود. او فرزند نماينده كسرى در يمن بود و حكومت آنجا از طرف پادشاه ايران توسط برادرش اداره مى شد.
از سوى ديگر چهار كودك خردسال كه فرزندان سيد و عاقب بودند همراه كاروان آورده شدند. آنان دو پسر به نامهاى صبغة المحسن و عبدالمنعم و دو دختر به نامهاى ساره و مريم بودند.

مسيحيان نجران با بررسى كتب آسمانى در كنفرانس نجران به حقايقى ناگفته دست مى يافتند و مشتاق شنيدن اخبار بيشترى مى شدند. اين بار صحيفه شيث عليه السلام به ميان آمد كه درباره پيامبر صلى الله عليه و آله در آن چنين نوشته شده بود:
پسران حضرت آدم عليه السلام درباره موضوعى در بين خود اختلاف پيدا كردند و گفتند: كداميك از مخلوقات نزد خداوند عزوجل عزيزتر و از نظر مقام بالاتر و درجه اش به او نزديكتر است؟
حضرت آدم عليه السلام فرمود: اى فرزندانم، من عزيزترين شخص نزد پروردگار عزوجل را به شما معرفى مى كنم. بخدا قسم، همين كه روح در من دميده شد و من نشستم، عرش عظيم پروردگار برايم برقى زد.
نگاهى كردم و در آن اين جمله را ديدم: «لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه، فلان امين اللّه، فلان صفوة اللّه، فلان خيرة اللّه» و نامهايى را به تعداد نام دوازده امام ذكر نمود كه قرين با حضرت محمد صلى الله عليه و آله بودند.
سپس حضرت آدم عليه السلام فرمود: جايى از آسمان را نديدم مگر اينكه بر آن نوشته بود: «لا اله الا اللّه »؛ و هيچ موضعى «لا اله الا اللّه » ننوشته بود مگر اينكه در آن «محمد رسول اللّه » نوشته شده بود؛ و هيچ جايى «محمد رسول اللّه » ننوشته بود مگر آنكه «على خيرة اللّه ، حسن صفوة اللّه ، حسين امين اللّه  عزوجل» نوشته شده بود. سپس اسامى امامان از
اهل بيتش را يكى پس از ديگرى تا حضرت قائم عليه السلامشمرد كه دوازده نفر بودند.
سپس حضرت آدم عليه السلام گفت: بنابراين محمد و اهل بيتش كه نامشان همراه او نوشته شده بود عزيزترين مخلوقات نزد پروردگار هستند.

پرداخت 1600 حلّه در سال به عنوان جزيه از سوى نجرانيان، يك مسئله رسمى در دفاتر حكومتى بنى اميه بود؛ و سالانه براى دريافت آن سراغ مسيحيان نجران ساكن كوفه مى رفتند.
هنگامى كه «حجاج» حكومت عراق را به دست گرفت «ابن اشعث» در برابر او قيام كرد. حجاج نجرانيان را به طرفدارى از ابن اشعث متهم كرد و جزيه آنان را به هزار و هشتصد حلّه بازگرداند و نيز مبلغى اضافه بر حلّه ها از آنان مى گرفت.
در زمان خلافت «عمر بن عبدالعزيز» بار ديگر نجرانيان نزد او رفتند و دلايلى را براى كم كردن جزيه مطرح كردند. عمر بن عبدالعزيز دستور داد آنان را سرشمارى كردند و معلوم شد يك دهم از نفرات اوليه آنان باقى مانده اند. لذا گفت: نظر من اين است كه اين جزيه به حساب نفرات است، و به عنوان عوض از سرزمين آنان نيست. بنابراين جزيه مردگان و نيز كسانى كه مسلمان شده اند ساقط مى شود. از اين رو دستور داد فقط دويست حلّه كه قيمت آنها هشت هزار درهم مى شود به عنوان جزيه بپردازند.
پس از او «يوسف بن عمر» در روزگار «وليد بن يزيد بن عبدالملك» حاكم عراق شد و به عنوان طرفدارى از حجاج جزيه نصاراى نجران را به صورت اول بازگردانيد و هزار و هشتصد حلّه از آنان مى گرفت.

در اوايل ماه ذى الحجة سال نهم هجرى كاروان نجرانيان با بدرقه مردم راه خود را به سوى مدينه در پيش گرفت. آنان لوازم سفر و آذوقه لازم و نيز هدايايى براى پيامبر صلى الله عليه و آله همراه خود برداشتند.
نجرانيان در اين سفر از هر جهت مجهز بودند، به گونه اى كه هر يك از افراد كاروان به جز از اسبِ سوارىِ خود، يك اسب يدك نيز همراه آورده بودند تا مسير را با سرعت و آسايش بيشتر بپيمايند. در اين ميان اسقف اعظم به دليل كهولت سن از قاطر استفاده مى كرد.
مسير 1400 كيلومترى نجران تا مدينه با شتر بيش از بيست روز طول مى كشيد، ولى آنان با اسب و حركت دستجمعى زودتر از اين مدت به مقصد رسيدند.

با بالا گرفتن بحث و گفتگو بر سر حقانيت پيامبر صلى الله عليه و آله، جمعيت حاضر در كنفرانس كليساى اعظم مطالب عجيبى درباره حضرت مى شنيدند كه تا آن روز از آنان مخفى مانده بود، و با اشتياق فراوان چشم به مناظره كنندگان دوخته بودند تا نتيجه بحث را ببينند.
با طولانى شدن مجلس، حارثه با صدايى رسا رو به اسقف اعظم گفت:
اى پدر محترم، اگر اجازه دهى با حاضر كردن «جامعه» و «زاجره» قلبهايمان را به يكديگر نزديك نماييم و سينه هايمان را خنك كنيم.
اين سخن حارثه بر خلاف انتظار سيد و عاقب ـ كه دو مقام والاى كليسا بودند ـ با عكس العمل مثبت اسقف اعظم روبرو شد، و قرار بر آن شد كه فرداى آن روز براى جستجو در دو كتاب جامعه و زاجره در كليساى اعظم گرد هم آيند و اخبار مربوط به پيامبر صلى الله عليه و آله را جستجو كنند.
«جامعه» كتابى تشكيل يافته از چند كتاب آسمانى بود و شامل صحف آدم عليه السلام ، صحف شيث عليه السلام، صحف ابراهيم عليه السلام، تورات و انجيل بود. «زاجره» كتاب ديگرى در كنار جامعه بود كه شامل وصايا و نصايح انبيا و اوصياى آنان بود.

روزى مأمون به امام رضا عليه السلام گفت: دليل بر خلافت جدت چيست؟
حضرت با اشاره به آيه مباهله فرمود: «أنفسنا»! مأمون گفت: اگر «نسائنا» نباشد!
حضرت فرمود: اگر «ابنائنا» نبود! مأمون سكوت كرد و جوابى نيافت!!
اين احتجاج كه به صورت رمزى آمده به اين معنى است: دليل بر خلافت جدم اميرالمؤمنين عليه السلام آن است كه طبق صريح آيه قرآن آن حضرت نفس پيامبر صلى الله عليه و آله است و هيچكس در خلافت بر نفس پيامبر صلى الله عليه و آله تقدم ندارد.
مأمون با اشاره به كلمه جمع در «نسائنا» اشاره كرد كه نساء بودن درباره فاطمه زهرا عليهاالسلام خصوصيتى ندارد و مقام حضرت در جهات ديگر است.
بنابراين انفس بودن هم خصوصيتى ندارد.
حضرت با اشاره به مسئله «ابنائنا» و اثبات فرزند بودن حسنين براى پيامبر صلى الله عليه و آله اين مسئله را اعاده نمود كه اين خصوصيت ها منظور بوده است.
يعنى همانگونه كه ابنائنا با صيغه جمع آمده ولى پيامبر صلى الله عليه و آله عملاً به مردم فهمانيد كه فقط حسنين عليهماالسلام لايق عنوان فرزندى براى پيامبرند، درباره «نسائنا» هم پيامبر صلى الله عليه و آله به همه فهمانيد كه فقط حضرت زهرا عليهاالسلام بانويى است كه لياقت بانوى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بودن را دارد.

ابعاد مختلف ماجراى مباهله، از پرونده هاى مهم تاريخى اعتقادى شيعه است كه در سالهاى آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله با نامه اى از سوى آن حضرت به مسيحيان نجران آغاز شد. پيرو آن در مجلسى عظيم پيشگويى هاى كتب آسمانى درباره حضرت قرائت شد.
سپس نمايندگان نجران به مدينه سفر كردند و پس از مناظره با پيامبر صلى الله عليه و آله محكوم شدند و قرار را بر مباهله گذاشتند و آيه قرآن نيز دستور به مباهله را اعلام نمود. اينجا بود كه مسيحيان از مباهله وحشت كردند و از آن سرباز زدند، اما پيامبر صلى الله عليه و آله با آمادگى خود حقانيت اسلام را ثابت كرد.
گزارشى دقيق از ماجراى مباهله و پيامدهاى آن، داستان مفصلى است كه ابعاد مختلفى از تاريخ اعتقادى ما را تشكيل مى دهد؛ و نتايج مهمى از توحيد و نبوت و امامت را به ما مى آموزد.
«مباهله» اثبات خداى يگانه در برابر كسانى بود كه خداى سه گانه را قائلند.
همچنين اثبات نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله با تأييد الهى و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام با معرفى آن حضرت به عنوان نفس رسول بود.
همه جوانب اعتقادساز اين ماجرا در آيه اى انعكاس يافت و بُعد قرآنى خاصى به آن افزود، آنجا كه در سوره آل عمران مى فرمايد: «فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه  عَلَى الْكاذِبينَ».

هنگامى كه مسيحيان به آخرين توقفگاه نزديك مدينه رسيدند، سيد و عاقب تصميم گرفتند با زينت كردن خود و اصحابشان بر مسلمانان و اهل مدينه كه غالبا فقير بودند فخرفروشى كنند. از اين رو به همراهانشان گفتند:
بهتر است از مركبهاى خود پياده شويد و لباسهاى سفر را از خود دور كنيد و باقيمانده آبها را بر بدنهاى خود بريزيد و خود را از غبار سفر بشوييد و ظاهر خود را بياراييد.
افراد كاروان از مركبها پياده شدند، و خود را شستشو داده و آراستند. آنان لباس هاى سفر را از تن بيرون آوردند و البسه گرانبهاى سنگين خود را پوشيدند كه لباسهاى مشكى بلند و عباهايى از حرير و پشم بود، و بر موهاى بلند خود مشك زدند.
آنان براى زينت بيشتر انگشترهاى طلا به دست كردند و صليبشان را بر گردن آويختند. سپس سوار اسبها شدند و نيزه ها را كنار گردن اسبها به دست گرفتند، و در يك صف پشت سر هم به حركت در آمدند تا در روز هيجدهم ذى الحجه سال نهم هجرت وارد شهر مدينه شدند.

در كنفرانس نجران نتيجه گفتگوها بر آن شد كه كتب آسمانى انبيا را در مورد خبر ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله بنگرند. اولين كتابى كه باز كردند صحيفه آدم عليه السلام بود كه درباره پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيتش و نيز امتش و همچنين ظهور حضرت بقية اللّه الاعظم عجل اللّه  فرجه اين مطالب در آن ديده مى شد:


بسم اللّه  الرحمن الرحيم

من خدايى هستم كه غير از من پروردگارى نيست. بندگانم را براى عبادتم خلق كردم و حجت خود را بر آنان تمام نمودم. آگاه باشيد كه من فرستادگانم را بر آنان مبعوث نمودم و كتابهايم را بر ايشان نازل كردم. اين روش را از زمان اولين بشر تا «احمد» پيامبرم و خاتمِ فرستادگانم ثابت قرار دادم. همان كه صلواتم را بر او مى فرستم و بركاتم را در قلب وى جاى مى دهم و به وسيله او پيامبران و ترسانندگانم را كامل مى كنم.

با اوج مسيحيت در نجران آنان اقدام به مقابله با كعبه نمودند، و بنايى شبيه آن ساختند تا مردم را براى حج به آنجا بكشانند.
كعبه نجران در آبادى مركزى نجران ساخته شده بود و به صورت مربع بود.
درب آن بالاتر از زمين قرار داشت و مانند كعبه مى بايست از نردبان بالا مى رفتند تا داخل آن شوند.
در كنار كعبه نجران، بزرگترين كليساى نجران بود كه اسقف اعظم و ساير بزرگان مسيحى در آن اقامت داشتند. اطراف كعبه بناى گنبد مانندى بود كه سيصد قطعه پوست را به يكديگر وصل كرده بودند و آن را ساخته بودند. كعبه نجران كنار نهرى به نام «نُحَيْردان» بود و گنبد روى نهر و كعبه را پوشانده بود.
مردم نجران روزهاى يكشنبه و روزهاى عيد به سوى كعبه نجران حركت مى كردند، و در حاليكه لباسهاى حرير و زربفت و كمربندهاى طلايى پوشيده بودند از مناطق مختلف منطقه سواره به آنجا مى آمدند.
آنان پس از به جا آوردن نماز و انجام مراسم عبادى خود، به مناطق سرسبز اطراف مى رفتند و تا شب به خوشگذرانى و تفريح مشغول مى شدند!

تأثير ظاهرِ زيبا و لباسهاى فاخر نجرانيان بر اهل مدينه به حدى بود كه اصحاب از حضرت درخواست كردند ظاهر خود را آراسته تر كند و گفتند:
«اگر ممكن آن حلّه اى كه قيصر به شما هديه كرده بپوشيد تا شما را در آن لباس ببينند».
پيامبر صلى الله عليه و آله نه تنها پيشنهاد اصحاب خود را نپذيرفت، بلكه براى بالابردن سطح فكر مسلمانان از ظواهر گول زننده، با ظاهرسازى مسيحيان نيز برخوردى جدى نمود. ماجرا اين گونه شد كه فرستادگان نجران هنگام عصر خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و به آن حضرت سلام كردند. اما حضرت جواب سلام آنان را نداد و با آنها صحبت ننمود.
مسيحيان متعجب از اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخشان را نمى دهد، ساعتى با همان زينتها و لباسها نشستند اما حضرت كلمه اى با آنان صحبت نفرمود. اين برخورد سؤال انگيزِ پيامبر صلى الله عليه و آله با گروهى كه براى پاسخ به نامه حضرت راهى طولانى را پيموده و اكنون به محضر آن حضرت رسيده بودند، آنان را غافلگير كرد.

logo-samandehi تارنمای اختصاصی موضوع مباهله
مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت مباهله
تمامی حقوق برای مؤلفین و دست اندرکاران محفوظ است.
استفاده از محتوای تارنما، با ذکر منبع بلامانع است.