• آیه مباهله
  • آیه مباهله

منبع

پدید آورنده: افسانه قارونی

 

نماز تمام شده بود.اصحاب، مدهوش وحی الهی بودند که از زبان مبارک سید عالمیان جاری می شد.از دور سیاهی نمایان شد.

ـ گروهی به این سمت می آیند.

ـ کیستند؟ مسلمانند یا غیر مسلمان؟

ـ از ظاهرشان و صلیب هایی که بر گردن دارند به نظر نصرانی باشند.

ـ اینجا چه می کنند؟آمده اند اسلام اختیار کنند؟

منبع

پدید آورنده: سید مهدی شجاعی

 

مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود می بیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان نا آشنا که لباس های بلند مشکی پوشیده اند، به گردنشان صلیب آویخته اند، کلاه های جواهرنشان بر سر گذاشته اند، زنجیرهای طلا به کمر بسته اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس های خود نصب کرده اند.

وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد می شوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه می کنند. اما پیامبر بی اعتنا از کنار آنان می گذرد و از مسجد بیرون می رود.

هم هیأت میهمان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی می شوند. مسلمانان تا کنون ندیده اند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی توجهی کند.

منبع

یکباره سکوت مسجد، مانند حبابی شکست. چشمان نماز گزاران، از حیرت و تعجب به روی سجاده هایشان خیره ماند. نجواهایی فضای مسجد را پر کرد و صداها درهم شد. هر کس چیزی می گفت. این چه صدایی بود که به گوش می رسید؟ صدای ناقوس ؟ آن هم در مسجد پیامبر؟!

مردانی که گرد و غبار نشسته بر سر و صورتشان، گواه خستگی سفرشان بود، وارد مسجد شدند. جامه هایی رنگارنگ و لباس هایی گرانبها بر تن داشتند. صلیب هایی طلایی بسان ستاره های فروزان بر سینه های آنان می درخشید. برق جواهر انگشتری و زیورآلاتشان، مجال پلک بر هم نهادن را از تماشاگران می ربود. سخنانی زیرگوشی بین برخی از نمازگزاران رد و بدل می شد: «مسجد مدینه تاکنون میهمانانی با این جلوه و شکوه و لباس هایی پر زرق و برق ندیده است».

logo-samandehi تارنمای اختصاصی موضوع مباهله
مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت مباهله
تمامی حقوق برای مؤلفین و دست اندرکاران محفوظ است.
استفاده از محتوای تارنما، با ذکر منبع بلامانع است.