61- هر كه حجّت كند با تو اندران از پس آنچه آمد بتو از دانش بگو: بيائيد تا بخوانيم فرزندان ما را و فرزندان شما را، و زنان ما را و زنان شما را، و تنهاى ما را و تنهاى شما را، پس دعا كنيم[1] تا كنيم نفرين خداى بر دروغ زنان
62- كه اينست آن قصه ها[2] راست و نيست هيچ خداى مگر خداى عزّ و جلّ، كه خداى اوست بى همتا و با حكمت
63- اگر برگردند كه خداى داناست بگناه كاران
قصه اهل نجران
و قصّه اين اهل نجران چنان بود كه اين اهل نجران دين جهودى داشتند در اوّل. پس از آن از حواريان عيسى عليه السّلم يكى بقبيله ايشان افتاد، و اين اهل نجران از آن حوارى علامتها بديدند، و او را نام فيمون[3] بود، و ايشان را گفت كه: دين جهودى منسوخ است بايد كه دست بداريد و دين راست ترسايى است، دين عيسى بن مريم. ايشان همه [از] دين جهودى دست بداشتند و دين ترسايى گرفتند.
و بدان حوالى ملكى بود جهود، و كس فرستاد تا ايشان را عقوبت كند تا چرا [از] دين جهودى دست بداشتند و دين ترسايى گرفتند. ايشان با اين مرد ملك كه آمده بود حرب كردند و آن مرد را بكشتند.
و آن ملك [را] ذو نواس نام بود و سوگند خورد كه من اين قوم را همه بآتش بسوزانم. و خود برخاست با سپاهى گران و سوى اين اهل نجران.