مباهله و ظهور (هیمنه نور)

چاپ

محمّد، با خودش آورد، محبوبش، حبیبش را
حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را

زنی از راه می‌آید، که دارد آرزو مریم،
به رویش وا کند، یک لحظه چشمان نجیبش را

این پنج نور، علت زیبای خلقتند
اسرار پنج حرفِ حروف «کرامت»ند

این خانواده اشرف اولاد آدمند
اینها طبیب درد طبیبان عالمند

این پنج تن خلاصه‌ی احساس خالقند
اندازه دل همه‌ی خلق، عاشقند

خاکی شدند تا ره افلاک وا کنند
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»

زیباترین سپاه به میدان رسیده بود
وقت شکوه بزم دلیران رسیده بود

آنان که لاف، پیش شه لافتی زدند
تا چشمشان به هیبتش افتاد، جا زدند

یک اخم مرتضی علی و ختم غائله
اینگونه‌ شد خلاصه‌ی روز مباهله

رسید از راه، روح‌الله و سرّالله و سیف‌الله
شنید از آسمان، عیسی‌ابن‌مریم هم، نهیبش را

نگاهی می‌کند یعسوب و می‌ترسند ترسایان
چه کس، این‌گونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟

بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید
چه خواهد شد اگر حیدر، کِشد تیغ مهیبش را

«پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُ‌القدس» با ماست
بگو در پای حیدر، افکنَد ترسا، صلیبش را

این خانواده جلوه‌ی رحمانند
معنا و شرح، نه، خودِ قرآنند

وجه خدا و چشم خدا هستند
در پیش کفر، خشم خدا هستند

این خشم، شور دیگری از عشق است
غیرت، ظهور دیگری از عشق است

گفتم ظهور و یار دلم را برد
عطر خوش نگار دلم را برد

صبحی ظهور می‌کند آن مهرو
هر پنج نور پاک خدا، با او

با او ببین نجابت کوثر را
حال و هوا و هیبت حیدر را

نور حسن، به روی درخشانش
شور حسین در همه‌ی جانش

با کوفیان مباهله خواهد کرد
این بار ختم غائله خواهد کرد

می‌آید و بشارت عیسی اوست
ماه کنیسه‌ها و کلیسا اوست

آرامش ندیده‌ی دنیا اوست
سجده کنید، یوسف زهرا اوست

 

شاعر: قاسم صرافان

 

صوت و نماآوای این شعر را دانلود کنید