متن سخنرانی آیت الله جوادی آملی (سال ۹۵)

چاپ

بسم الله الرحمن الرحیم

....
اما مطلب مهمّی كه در پیش داریم جریان مباهله است كه بیست و چهارم ذیحجّه روز مباهله است؛ این روز را آقایان باید گرامی بداریم، همه ما؛ چه حوزوی چه دانشگاهی، چه برادران و خواهران ایمانی، از برجسته‌ترین روزهای سال، همین 24 ذیحجّه است كه روز مباهله است. مسیحی‌ها فكر می‌كردند كه ـ معاذ الله ـ عیسی فرزند خداست مبتلا به تثلیث شدند گفتند اب و ابن و روح القدس و مانند آن، آیه نازل شد: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ (۱).

بعد در سوره مباركه «آل‌عمران» برهان اقامه كرد، فرمود چرا شما می‌گویید عیسی فرزند خداست؟ اگر می‌بینید عیسی فرزندِ پدری نیست فقط مادر دارد، مهم‌تر از آفرینش عیسی، بالاتر از آفرینش عیسی، دشوارتر از خلقت عیسی، جریان حضرت آدم (سلام الله علیه) است كه نه پدر دارد نه مادر: ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ﴾ (۲).

وقتی این آیه در سوره مباركه «آل‌عمران» نازل شد، مطلب برهانی شد كه شما از استبعادتان باید دست بردارید در برابر قدرت ذات اقدس الهی چه منعی است كه فرزندی را بدون پدر به دنیا بیاورد؛ فرزندی كه نه پدر دارد نه مادر دارد آن را خدا خلق كرد، فرزندی كه پدر ندارد، ولی مادر دارد هم كاملاً می‌تواند خلق كند: ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ﴾ (۳)، این می‌شود برهان مسئله. در آیه فرمود رسول من! حالا كه مطلب برای شما عالمانه ثابت شد، شما هم محقّقانه فهمیدید عیسی موجودی است ممكن، مثل موجودات دیگر، فرزند خدا نیست ـ معاذ الله ـ فرزند مادر خودش است؛ لذا اصرار قرآن كریم در نام بردن حضرت میسح این است كه می‌گوید: ﴿عیسَی ابْنَ مَرْیمَ﴾ (۴) غالباً نام مبارك عیسی را به عنوان این كه فرزند مریم است اسم می‌برد ﴿عیسَی ابْنَ مَرْیمَ﴾ این نكته‌ای دارد وگرنه انبیای دیگر را به نام پدرشان یا مادرشان صدا نمی‌زند مگر ضرورتی اقتضا بكند كه به نام پدر صدا بزنند؛ ولی با این وجود در جریان عیسی می‌فرماید: ﴿عیسَی ابْنَ مَرْیمَ﴾، ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ﴾ این مطلب برهانی را برای پیامبر تثبیت كرد؛ فرمود از این به بعد ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ﴾ (۵).

بعد از اینكه برای شما روشن شد طبق آیات قرآنی و برهان الهی كه عیسی فرزند خدا نیست، فرزند مریم است و در قدرت الهی همه چیز آسان است با اینها احتجاج بكن! این مطلب را به اینها بگو که اینها دست بر دارند، اگر دست‌بردار نیستند مباهله بكن! به هر حال راهی برای فصل خصومت هست. معجزه برای همین است، فصل خصومتِ بین موسای كلیم (سلام الله علیه) و دربار فرعون همان مسئله عصا و امثال عصا بود. وجود مبارك موسای كلیم برهان اقامه كرد: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ كُلَّ شَی‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ (۶). این آیه كوتاه سوره مباركه «طه» چقدر با جلال و عظمت است! یك سطر بیشتر نیست؛ اما سه اصل از اصول عقلی را در خودش جا داد: هم نظام فاعلی را، هم نظام داخلی را، هم نظام خارجی را، این چه آیه‌ای است! ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ كُلَّ شَی‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾، آن ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏﴾ می‌شود نظام فاعلی و مبدأ فاعلی، ﴿أَعْطی‏ كُلَّ شَی‏ءٍ خَلْقَهُ﴾ می‌شود نظام داخلی؛ یعنی هیچ چیز را ناقص خلق نكرد، یك و اگر طلبه‌ای این درس‌ها را گوش بدهد و نتواند یك مقاله بنویسد وقت خودش را تلف كرده.

دو؛ اگر چیزی معیب باشد نظام داخلی‌اش تأمین نیست؛ پس نظام فاعلی‌اش حتماً به الله برمی‌گردد، نظام داخلی‌اش به نصاب رسیده، مصون از نقص و مبرّای از عیب، این دو، ﴿ثُمَّ هَدی﴾ به مقصد، به نظام غایی، این سه. اوست كه آفرید برای اینكه هر موجودی كه نبود و پیدا شد به هر حال سبب می‌خواهد، سبب آن نه مثل اوست نه خود او؛ پس یك مبدأ فاعلی می‌خواهد، وقتی فرعون گفت كه خدای تو كیست كه تو از طرف خدا آمدی؟ نظام فاعلی را مشخص كرد؛ بعد نظام داخلی را، فرمود هیچ! به نحو سالبه كلیه، هیچ موجودی نه ناقص خلق شد نه معیب، فرق نقصان و عیب این است. نقصان این است كه شیء سالم است ولی جوابگو نیست؛ اگر شما سالنی دارید این بیست متر مساحت آن است، یك فرش دوازده متری پهن كردید ولو نو است هیچ عیبی در آن نیست؛ اما ناقص است، این فرش جوابگوی این مساحت نیست. دو: عیب یعنی در درونش مشكل دارد مثل فرش پوسیده، فرش سوخته، این فرش ممكن است بیست متر باشد؛ ولی سوخته است فاسد است. ما یك نقص داریم در قبالش كمال است، یك عیب داریم در مقابلش صحّت است، این دین مصون از نقص است ﴿الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ﴾ و مصون از عیب است، چون ﴿رَضیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دیناً﴾ و خدا معیب را نمی‌پسندد.
كلیم خدا فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ كُلَّ شَی‏ءٍ خَلْقَهُ﴾ برای هر چیزی، هر چه لازم بود داد؛ آبزیان را مسلّح كرد، كسانی كه در قطب باید شش ماه بخوابند بعد از شش ماه بیدار بشوند آنها را مسلح كرد، موجودات هوایی را مسلح كرد، بعضی از موجودات‌اند كه به دنبال شكار می‌روند، این شكار نشد شكار دیگر، اینها خیلی شكار را تعقیب نمی‌كنند همین كه خسته شدند رها می‌كنند؛ معمولاً شیر این طور است، گرگ این طور است، گراز این طور است؛ اما عقابی كه تهیه روزی‌اش بسیار سخت و دشوار است به او قدرتی داد، حوصله‌ای داد، جُربزه‌ای داد كه شكار خودش را بیش از شكارچیان دیگر تعقیب كند. اینكه عقاب را عقاب گفتند برای اینكه پشت سر هم شكار خودش را تعقیب می‌كند تا بگیرد، او چاره‌ای جز پشت سر هم تعقیب كردن ندارد؛ لذا به او گفتند عقاب، آن‌قدر شكار خود را دنبال می‌كند تا بگیرد، الاّ مواردی كه «خرج بالدلیل».
 بنابراین ﴿أَعْطی‏ كُلَّ شَی‏ءٍ خَلْقَهُ﴾ این نظام داخلی، ﴿ثُمَّ هَدی﴾ برای او مقصدی ذكر كرد و چون مقصد دارد و مقصودی در آن مقصد نهفته است راهكار به او نشان داد ابزار در اختیارش گذاشت وسایل در اختیارش گذاشت هدایتش كرد تا به مقصد برسد. مقصد ما معاد است، یك؛ مقصودمان «لقاء الله» است، دو. ما را راهنمایی كرده است كه با مقصد آشنا شویم، یك؛ معبود و مقصودمان را بیابیم، دو. این یك سطر، یك سطر هم نمی‌شود: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ كُلَّ شَی‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ چقدر این آیه سنگین است! وقتی این برهان را وجود مبارك كلیم حق به فرعون فرمود دیگر اثر نكرد آن وقت دست به عصا برد آن را اژدها كرد. وجود مبارك پیغمبر اسلام  (علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) براهین فراوانی اقامه كرد كه یكی‌اش همان آیه شصت سوره مباركه «آل‌عمران» است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عیسی‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ﴾؛ بعد فرمود: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ﴾؛ برهان اقامه كردیم، اینها باید دست از تثلیث بردارند عیسی پسر خداست یعنی چه؟ این مخلوقی است مثل مخلوقات دیگر؛ منتها سِمتی خدا به او داد به عنوان نبی. اگر اینها دست‌بردار نیستند به هر حال معجزه‌ای باید مشكل را حلّ كند؛ این معجزه گاهی به صورت عصای موسی است گاهی به صورت غرق فرعون است، گاهی به صورت دیگر است، گاهی هم به صورت مباهله است؛ امروز این مباهله هم زنده است؛ منتها یك فحل می‌خواهد كه مباهله كند. «بِهال» یعنی لعنت كردن؛ منتها تضرّع بكنیم، چون لعنت در اختیار ما نیست، بُعدِ از رحمت در اختیار ما نیست از خدا بخواهیم این شخصی كه عنود و لدود است او را از رحمت دور كند. ابتهال یك دعای ویژه است درخواست لعنت است، «بِهال» درخواست لعنت است؛ امروز هم این معجزه زنده است، طبق بعضی از روایات؛ متنها یك فحل میدانی می‌طلبد كه دست به مباهله بزند. فرمود شما مباهله كنید: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبینَ﴾ (۷) ما لعنت خدا را قرار می‌دهیم، كلید لعنت، دیگر از این به بعد به دست ماست؛ آن كسی كه ﴿لَهُ مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ (۸) است آن كسی كه ﴿عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ﴾ (۹) است آن كلید را بدون تفویض به ما داد به عنوان تجلّی، ما لعنت خدا را كه بُعدِ از رحمت است بر كاذبین قرار می‌دهیم آنها كه ادّعای دروغ دارند، می‌گویند عیسی، «ابن الله» است دروغ می‌گویند ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبینَ﴾.
این روز متأسفانه در نزد ما خیلی جلال و شكوه ندارد، درست است غدیر مسئله خاص است؛ ولی قبل از جریان غدیر آیه قرآن صریحاً از وجود مبارك علی بن ابیطالب به عنوان جانِ پیغمبر یاد كرده است: ﴿نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾؛ هم مفسّران بالاتفاق بر این هستند، یك؛ هم روایات اهل بیت بالاتفاق بر این است، دو؛ هم تاریخ‌نگاران بالاتفاق این مطلب را نوشتند، سه گروه گفتند علی بود و فاطمه بود و حسن و حسین بودند در جوار رحمت پیغمبر(علیهم آلاف التحیة والثناء). كلید غضب به دست اینها شد فرمود ما این كار را می‌كنیم؛ البته خدا فرمود، فرمود بگویید ما لعنت خدا را بر كاذبین قرار می‌دهیم این كم حرفی نیست. شما درباره فرشته‌ها به زحمت چنین آیه‌ای پیدا می‌كنید كه فرشته‌ای بگوید من لعنت خدا را بر فلان قوم قرار می‌دهم؛ این باید به اذن باشد: ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبینَ﴾، «كاذب» یعنی كسی كه ادّعای باطلی دارد ما ادّعای صحیح داریم شما ادّعای باطل دارید ما لعنت خدا را بر كسی كه ادّعای باطل دارد قرار می‌دهیم.
یك وقت مأمون چون درس‌خوانده بود و با علما و اهل سنت و دیگران نشست و برخاست داشت، از بعضی از شبهاتی که دیگران الغا کرده بودند با خبر بود، به وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) گفت به چه دلیل علی بن ابی طالب خلیفه است، به چه دلیل غدیر حق است و سقیفه باطل؟ فرمود: «بِآیةُ أَنْفُسَنَا» (۱۰) خدای سبحان علی را به منزله جان پیغمبر حساب کرد، جان پیغمبر حاکم بر اسلام است، تا خودش زنده است خودش، نشد آن کسی که به منزله جان اوست؛ «بِآیةُ أنْفُسَنَا». مأمون درس خوانده بود شبهات را هم دیده بود، به حضرت عرض کرد «لولا نساءنا»؛ یعنی منظور از «أنفسنا» رجال است نه یعنی «نفس»؛ برای اینکه «أنفس» در مقابل «نساء» است و «نساء» یعنی زن‎ها. وقتی وجود مبارک امام رضا فرمود: «آیةُ أنْفُسَنَا» دلیل ولایت علی بن ابیطالب است، مأمون گفت: «لولا نسائنا»، اگر کلمه «نسائنا» در قرآن نبود، این «أنفسنا» یعنی جان ما؛ اما چون «نسائنا» هست منظور از «أنفس» همان رجال است، رجال بودن که دلیل فخر نیست. حضرت بلافاصله فرمود: «لولا أبنائنا»، اگر منظور از «أنفس» مرد بود، خوب چرا «أبناء» را تکرار کرد؛ پس معلوم میشود منظور از «انفس»، رجال نیست در برابر نساء، منظور از «أنفس» جان ماست در برابر بیگانه. این «لولا نسائنا»، كه مأمون اعتراض كرد، «لولا أبنائنا» كه وجود مبارك امام رضا جواب داد، ناظر این بخش‌های سؤال و جواب اعتراضی است كه منظور از «أنفسنا» خود جانِ پیغمبر است نه منظور از «أنفسنا»؛ یعنی «رجالنا» چرا؟ برای اینكه اگر منظور از این مرد بود «ابنائنا» را دیگر چرا ذكر می‎كرد اینها مرد هستند.
این روز مباهله روز علمی است این بِهال یك روز تحقیقی است این نظیر «وَ لَا ینْقُضُ الْیقِینَ أَبَداً بِالشَّك‏» (۱۱) نیست كه بعد از چند سال فهمش آسان باشد، این یك مسئله دقیق عقلی كلامی است و فخر ماست. قبل از جریان غدیر، ذات اقدس الهی وجود مبارك حضرت امیر را به منزله جان پیغمبر حساب كرد؛ اینكه تعبیر شاعرانه نیست، تعبیر تبلیغی نیست یك چیز عظیمی است؛ منتها ما شیعه‌ها متأسفانه از این مفاخرمان خبری نداریم، 24 ذیحجّه هم همین‌طور می‌آید و می‌گذرد. رساله‌ای درباره «بِهال» نوشته شود، این رشته تخصّصی كلام درباره آن چندین مقاله بنویسد آن روز، روز همایش باشد، روز جشنواره باشد، این اشكال‌ها بازگو شود، این پاسخ‌های امام رضا (سلام الله علیه) مطرح شود. چندین سال قبل از جریان «حجّةالوداع»، ذات اقدس الهی در قرآن به عنوان جانِ پیغمبر یاد كرد؛ این بالاتر از «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاه‏» است، این یك چیز دیگر است. وقتی خدا امیر مؤمنان را به منزله جان پیغمبر بداند؛ آن وقت حضرت فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاه‏» آن قویتر است یا این؟ آن عرشی‌تر است یا این؟ تعبیری که وقتی خدا چنین تعبیری دارد که او جان اوست یعنی چه؟
بنابر این بیست و چهارم ذیحجه از اعیاد برجسته ماست، جریان مباهله از مقتدرترین بحثهای کلامی ماست. ما اگر اینها را گرامی نداریم با این سه رشته‌ای که به عرض شما رسید در برابر هر سه رشته بیگانه قد علم کرد؛ یعنی اتفاق مفسّران، اتفاق روایات اهل بیت بدون معارضه، اتفاق تاریخ‌نویسان؛ بعد شما ببینید بعد از جریان سقیفه، چه دستی كه در تفسیر دخالت نكرد، چه دستی كه در روایت دخالت نكرد، چه دستی كه در تاریخ دخالت نكرد. كتابی است كه اهل سنّت نوشتند به نام المغنی برای قاضی عبدالجبّار است، این قاضی عبدالجبّار برای آنها مثل كلینی برای ماست، هم‌عصر آنها هم بودند، مقدّم بر شیخ طوسی و اینها بودند. این قاضی عبدالجبّار نهایه نوشته، خلاف نوشته، مبسوط نوشته بعدها مرحوم شیخ طوسی پیدا شده مبسوط نوشته، خلاف نوشته، نهایه نوشته؛ قدرت دست آنها بود، حكومت دست آنها بود. این قاضی عبدالجبّار معتزلی چنین آدمی است، سابقه تاریخی دارد، سابقه علمی دارد، شاگردان فراوانی دارد، كتاب‌های زیادی هم نوشته برای آنها مثل كلینی برای ماست. این كتابی نوشته به نام المغنی كه بیست جلد است و متأسفانه شش جلدش در دسترس نیست. این در همان جلد بیستم در مسئله امامت و خلافت در جریان مباهله می‌گوید كه بعضی از مشایخ ما گفتند كه علی بن ابیطالب آن جا حضور نداشت؛ مثل اینكه آدم روز را بگوید شب است، اینها شده است، اینها می‌شود؛ اگر انسان از حقّ كلامی خود، حقّ دینی خود دفاع نكند همین‌طور می‌شود؛ منتها از بس از این طرف شیعیان ادلّه آوردند بحث‌های تفسیری آوردند بحث‌های تاریخی آوردند دیگر آن حرف‌ها كم شد، وگرنه المغنی جلد بیست، نوشته قاضی عبدالجبار كه برای آنها مثل كلینی برای ماست بالصّراحه در جلد بیستم می‌گوید كه بعضی از مشایخ ما گفتند كه ـ معاذ الله ـ علی بن ابیطالب در جریان مباهله نبود. پس وظیفه ما این است، مسئله آن شیرینی تقسیم كردن و آنها جزء كارهای فرعی است، اساس آن زنده نگه داشتن این آیه 61 سوره مباركه «آل‌عمران» است با مراجعه به آن شواهد قطعی تفسیری و روایی و تاریخی.
من مجدداً مقدم شما را گرامی می‌دارم! روز 24 ذیحجّه را توصیه می‌كنیم كه هرگز این را از دست ندهید به عنوان یك روز علمی تلقّی بكنید؛ مقاله‌ای، پایان‌نامه‌ای، رساله‌ای در زمینه «بهال» بنویسید، دو مسئله مهم: این كه مباهله اتفاق افتاد، وضعش چگونه بود، حوزه‌اش چگونه است، قلمروش چگونه است، یك؛ دوم اینكه الآن هم «بِهال» زنده است معجزه است، قرآن الآن معجزه است، مباهله هم الآن معجزه است؛ منتها كسی كه بتواند بِهال كند «آن كس كه می یافت نشود آنم آرزوست» اینها را ـ إن‌شاءالله ـ زنده نگه می‌دارید كه به بركت قرآن و عترت و احیای این امور مشمول دعای ویژه وجود مبارك ولی عصر(ارواحنا فداه) باشید.

 


(۱) سوره مائده، آیه73.
(۲) سوره آل عمران، آیه53.
(۳) سوره آل عمران، آیه53.
(۴) سوره بقره، آیات78 و 253 و ... .
(۵) سوره آل عمران، آیه61.
(۶) سوره طه، آیه50.
(۷) سوره آل عمران، آیه61.
(۸) سوره زمر، آیه63؛ سوره شوری، آیه12.
(۹) سوره انعام، آیه59.
(۱۰) الفصول المختارة، ص38.
(۱۱) تهذیب الاحکام، ج 1، ص8.

 

دریافت فایل صوتی سخنرانی