• آیه مباهله
  • آیه مباهله

از قرن اول هجرى همگام با روايت سينه به سينه مباهله، كتاب نيز نقش خود را در نقل آن براى نسلهاى بعد ايفا كرد، و پرونده پرافتخار آن را باز نگه داشت، و از قرن دوم به بعد كتاب و كتابت به صورت جدى در مورد مباهله به كار گرفته شد.
اين گونه بود كه مباهله با بكارگيرى قلم، از دست دشمنان مصون ماند و كسى نتوانست اين حقيقت بزرگ را كتمان يا تحريف كند، به طورى كه مؤلفين بزرگى از غير شيعه هم درباره آن كتابهايى نوشتند.
اولين كتابى كه مسئله مباهله را در خود ثبت كرده «كتاب سليم بن قيس الهلالى» است، كه مؤلف آن در سال 76 هجرى درگذشته است. اين كتاب كه در سالهاى اوليه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله تأليف شده، دور از چشم غاصبين خلافت در موارد مختلف مسئله مباهله را آورده است.
اين يادگار هزار و چهار صد ساله هم اكنون موجود است و به فارسى و اردو و انگليسى ترجمه و بارها چاپ شده است.

سيد و عاقب كه پس از سه روز نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده بودند سعى مى كردند حضرت را خاتم پيامبران معرفى نكنند . لذا گفتند:
اى ابوالقاسم، هر خبرى كه كتابهاى پروردگار عز و جل درباره اوصاف پيامبر مبعوث پس از عيسى عليه السلام داده در تو يافتيم، جز صفتى كه بزرگترين نشانه و منزلت و روشن ترين علامت و دليل است.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آن صفت من چيست كه با پيامبر موعود تطبيق ندارد؟ سيد و عاقب پاسخ دادند:
ما در انجيل از صفات پيامبر پس از مسيح عليه السلام يافته ايم كه او حضرت عيسى عليه السلام را تصديق مى كند و به او ايمان دارد؛ اما تو درباره او ناروا مى گويى و وى را قبول
ندارى و گمان مى كنى عيسى عليه السلام بنده خداست.
پيامبر صلى الله عليه و آله كه منتظر چنين اقرارى از سوى آنان بود خطاب به مسيحيان و يهوديان و مسلمانانى كه آنجا بودند فرمود:
هرگز چنين نيست! بلكه او را قبول دارم و تصديق مى كنم و به وى ايمان دارم، و شهادت مى دهم كه او پيامبر و فرستاده از طرف پروردگار عزوجل است. من سخنم اين است كه او بنده خداست، و بدون اجازه خدا براى خود صاحب اختيار در نفع و ضرر و مرگ و زندگى و مبعوث شدن پس از مرگ نيست.

با آنكه دشمنان اهل بيت عليهم السلام هرگز حاضر به بيان فضائل ايشان نمى شوند، ولى در مواردى مانند مباهله آن قدر مسئله مشهور و قطعى است كه بدان اقرار كرده اند. اين موارد، اتمام حجت مهمى بر عليه خودشان است و بر يقين ما نيز مى افزايد.
نمونه اى از كسانى كه علناً لب به اعتراف درباره عظمت اهل بيت عليهم السلام در مباهله گشوده اند عبارتند از: سعد بن ابى وقاص ، عبداللّه  بن عمر، حسن بصرى، شعبى و شهر بن حوشب.
جالب اينجاست كه دو دشمن اهل بيت عليهم السلام بر سر مسئله اى درباره اين خاندان در برابر هم قرار بگيرند. معاويه و سعد دوستان قديم اند و در توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله در كوه هرشى در بازگشت از غدير با هم شركت كرده اند.
با اين همه معاويه به سعد بن ابى وقاص گفت: چرا به ابوتراب ناسزا نمى گويى؟! سعد گفت: به خاطر سه فضيلتِ او كه از پيامبر نقل مى كنم: يكى اينكه وقتى آيه مباهله نازل شد، پيامبر دست على و فاطمه و حسن و حسين را گرفت و فرمود: اينان اهل بيت من هستند ... .

مسيحيان در مناظره با پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: همانند عيسى را به ما نشان ده كه بدون شوهر از مادرش به دنيا آمده باشد و بدون پدر باشد. در آنچه خدا خلق كرده بنده اى براى ما نام ببر كه مثل او باشد چرا كه تا به حال نديده اى و نشنيده اى. آيا روح بدون بدن مى شود؟
پيامبر صلى الله عليه و آله سخن آنان را با نمونه غير قابل انكار خلقت الهى يعنى حضرت آدم عليه السلام رد كرد و فرمود:
آدم عليه السلام از نظر خلقت عجيب تر از اوست. او از پدر و مادرى به دنيا نيامده است.
در قدرت پروردگار عزوجل هيچ خلق كردنى آسان تر يا مشكل تر از ديگرى نيست. امر خداوند اينگونه است كه اگر چيزى را اراده نمود به آن بگويد «باش» و آن موجود خلق شود.
آنگاه از مسيحيان سؤال نمود: درباره آدم عليه السلام چه مى گوييد؟ آيا بنده مخلوقى نبود كه مى خورد و مى آشاميد و ازدواج مى كرد؟
آنان گفتند: آرى.
فرمود: پدر او كه بود؟
مسيحيان ديگر پاسخى براى سؤال حضرت نداشتند جز آنكه بگويند: او هم مانند حضرت عيسى عليه السلام پدر نداشت بلكه مادر هم نداشت! ولى ساكت ماندند و براى اينكه به مخلوق بودن حضرت عيسى عليه السلام اقرار نكنند و همچنان او را پسر خدا بدانند گفتند: «بخدا قسم آنچه تو مى گويى براى ما ناشناخته است»!
با اين سخن مسيحيان، پيامبر صلى الله عليه و آله آيه 59 سوره آل عمران را كه خلقت حضرت آدم عليه السلام و حضرت عيسى عليه السلام از خاك را بيان مى كرد بر آنان تلاوت نمود:
«اِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللّه  كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»: «مثل عيسى نزد خداوند مانند آدم است كه او را از خاك خلق كرد و به او گفت: باش، و او هم به وجود آمد».

سيد و عاقب وقتى خود را در مناظره با پيامبر صلى الله عليه و آله محكوم ديدند، فورا مسئله مباهله را مطرح كردند و به گمان اينكه حضرت آن را قبول نخواهد كرد گفتند:
فاصله ما و تو درباره عيسى عليه السلام بيشتر مى شود، و اين امرى است كه از تو نمى پذيريم. پس بيا مباهله نماييم تا آشكار شود كداميك از ما به حق سزاوارتر است و لعنت پروردگار را بر دروغگويان قرار دهيم، زيرا اين كارى است كه امتهاى گذشته انجام داده اند و عبرت گرفته اند و نشانه اى زودرس است.
بلافاصله پس از سخنان سيد و عاقب، پيامبر صلى الله عليه و آله آيه 61 سوره آل عمران را به عنوان اعلام آمادگى براى مباهله تلاوت فرمود:
«فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه  عَلَى الْكاذِبينَ»: «هر كس بعد از آنچه از علم برايت آمده با تو مخاصمه كرد بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم. سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم». سپس براى تأكيد بيشتر فرمود:
خداوند به من دستور داده خواسته شما را عملى نمايم و اگر شما بر سخن خود پايدار هستيد و اصرار مى نماييد مباهله كنم. همچنين خداى عزوجل به من خبر داده كه بعد از مباهله، عذاب بر كسى كه باطل باشد نازل مى شود و بدين وسيله حق از باطل روشن مى گردد.
اسقف اعظم و سيد و عاقب كه گمان نمى كردند حضرت در مقابل چنين پيشنهادى سريعا اعلام آمادگى كند، پس از مشورت با چند تن از مسيحيان گفتند: ما فردا با تو مباهله مى كنيم. حضرت فرمود:
با من مباهله كنيد! اگر راستگو باشم لعنت بر شما نازل مى شود و اگر دروغگو باشم بر من نازل مى شود.

در كنفرانس نجران، چهارمين كتابى را كه در حضور مردم باز كردند تا اخبار مربوط به پيامبر صلى الله عليه و آله را از آن بيابند تورات حضرت موسى عليه السلام بود.
در سِفر دوم تورات «محمد» خاتم پيامبران تا روز قيامت خوانده شده بود ونسل او از دخترش خبر داده شده بود. متنى كه قرائت شد چنين بود:
من در ميان عده اى از جاهلين فرستاده اى از فرزندان اسماعيل را مبعوث مى كنم؛ و كتابم را بر وى نازل مى نمايم و او را براى دينى ارزشمند بر تمام بندگانم مبعوث مى نمايم. حكمت خود را به او عطا مى كنم و او را به وسيله ملائكه و لشكرم كمك مى نمايم.
نسل او از دختر مبارك اوست كه من او را مبارك قرار دادم؛ و سپس نسل او از دو بچه شير اوست مانند اسماعيل و اسحاق كه همچون ريشه براى دو شعبه عظيم هستند. آنها را بيش از اندازه زياد خواهم كرد، و از خانواده آنها دوازده قيام كننده است. به وسيله محمد و آن چه از حجت و حكمت بر او فرستاده ام دين خود را كامل مى كنم، و به وسيله او پيامبران و فرستادگانم را خاتمه مى دهم، و در پايانِ روزگارِ محمد و امتِ او قيامت بر پا مى شود.

مسيحيان نجران پس از قرار مباهله با پيامبر صلى الله عليه و آله براى روز 24 ذى الحجة، به سوى منزلگاه خود در مدينه حركت كردند. آنان در بين راه به يكديگر مى گفتند:
بنگريد فردا به وسيله چه كسانى با شما مباهله مى كند: آيا به وسيله تمام پيروانش، يا فقط كسانى كه مقام و شخصيت اجتماعى دارند، و يا به وسيله كسانى كه اهل خشوع و عبادت هستند و در دين انتخاب شده اند، كه اين افراد كم هستند.
اگر با زيادى جمعيت و قدرتمندان آنها نزد شما آمد، همانند پادشاهان براى فخر فروشى و مباهات آمده و پيروزى از آنِ او نخواهد بود و شما پيروز مى شويد. اما اگر با افراد كمى كه اهل خشوع هستند آمد، بدانيد كه اين روش انبيا و برگزيدگان و كسانى است كه آنها براى مباهله مى آورند. در آن صورت بپرهيزيد از اينكه به مباهله با آنان اقدام نماييد.
سيد و عاقب كه بيش از همه از مباهله وحشت داشتند به همراهان خود گفتند:
اگر با قوم خود به مباهله ما بيايد با او مباهله مى كنيم؛ اما اگر فقط با اهل بيتش بيايد با او مباهله نمى كنيم؛ چرا كه او اهل بيتش را در معرض خطر قرار نمى دهد مگر آنكه از راستگو بودن خود مطمئن باشد.
اسقف اعظم نيز گفت: اگر فردا محمد با اهل و خانواده اش آمد از مباهله پرهيز كنيد، اما اگر با اصحابش آمد با او مباهله كنيد كه در آن صورت بر پايه اى استوار نيست.

ماجرايى كه از نامه پيامبر صلى الله عليه و آله به نجرانيان آغاز شد، مراحل حساس و سرنوشت ساز خود را طى كرد. در مرحله اول اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيتش عليهم السلام از روى متون كتب آسمانى در برابر مردم نجران قرائت شد.
در مرحله بعد نمايندگانى به مدينه آمدند، و اقرار كردند كه تمام اوصاف حضرت با آنچه در كتب انبيا آمده تطبيق كامل دارد.
در مرحله سوم ريشه هاى انحراف در دين مسيحيت مطرح و ابطال گرديد.
در چهارمين مرحله مباهله به ميان آمد و در مرحله پنجم براى اولين بار در تاريخ اسلام حكم جزيه بنيان گذارى شد.
در مجموع اين مراحل حجت الهى بر مردم كامل شد و خداوند پشتيبانى خود از پيامبرش را به همه نشان داد، و بر همگان معلوم ساخت كه محمد و آل محمد عليهم السلام عصاره وجودند كه همه موجودات را به بركت آنان خلق فرموده و انبيا وعده آمدن آنان را داده اند، و اكنون آن انوار الهى قدم به اين جهان گذارده اند، و همه انبيا و اوصيا در انتظار قائم آل محمد حضرت مهدى صاحب الزمان عجل اللّه  فرجه وعده ظهور آن حضرت را به پيروان خويش داده اند.

در برنامه الهىِ مباهله، لحظه به لحظه ماجرا به دستور مستقيم خداوند پيش مى رفت. در مرحله اول آيه 61 سوره آل عمران به عنوان دستور صريح مباهله نازل شد:
«فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه  عَلَى الْكاذِبينَ»: «هر كس بعد از آنچه از علم برايت آمده با تو مخاصمه كرد بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم. سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
در مرحله دوم براى تعيين «ابناء» و«نساء» و «انفس» جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و دستور آورد:
تو و وصيت و دو نوه ات و دخترت براى مباهله بيرون رويد و با نصاراى نجران مباهله كنيد، و اين دعا را هنگام مباهله بخوانيد: «اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِاَبْهاهُ وَ كُلِّ بَهائِكَ بَهِىٌّ. اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ ...».
با اين دستور آسمانى پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام اطلاع داد كه فردا صبح براى مباهله آماده باشند.

كتابى كه خواندن آن در كنفرانس نجران بسيار مهم مى نمود «انجيل» بود، كه مسيحيان گمان نمى كردند در آن اخبارى درباره پيامبر صلى الله عليه و آله باشد؛ زيرا تا آن روز چنين قسمتهايى از آن براى مردم خوانده نمى شد. متنى كه در انجيل خبر از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله مى داد چنين بود:
اى عيسى و اى پسر بانوى طاهره و بتول، سخن مرا بشنو و در امر من جديّت كن. كتاب را با قوت بگير و آن را براى مردم سوريه تفسير كن و به آنها خبر ده: «من خدايى هستم كه جز من پروردگارى نيست. من حى قيوم هستم كه تغيير پيدا نمى كنم و فناپذير نيستم. به من ايمان بياوريد و به پيامبر امّىِ من كه در آخر الزمان پيامبر رحمت خواهد بود و معجزه اولين و آخرين است. او از نظر خلقت اول پيامبران و از نظر بعثت آخر پيامبران است. او عاقبِ حاشر است، و بنى اسرائيل را به او بشارت بده».
حضرت عيسى عليه السلام عرض كرد: اى صاحب روزگاران و اى عالم غيبها، اين بنده صالح كيست كه قلبم او را دوست دارد اما چشمانم او را نديده است؟ خداوند فرمود: او بنده خالص من و فرستاده ام است كه با دست خود در راه من جهاد مى نمايد. سخن او با عملش و باطن وى با ظاهرش موافق است.

شعبى مى گويد: در شهر واسط عراق در روز عيد قربان همراه حجاج ثقفى بودم. او پس از نمازِ عيد مرا فراخواند و گفت: امروز روز عيد قربان است و مى خواهم مردى از اهل عراق را قربانى كنم! ولى مى خواهم تو حاضر باشى و سخن او را بشنوى تا بدانى كه من درباره او كار درستى انجام مى دهم!!
سپس دستور داد بساطى گستردند و جلاد را احضار كرد. آنگاه فرمان داد «يحيى بن يعمر» را كه از شيعيان خاص اميرالمؤمنين عليه السلام بود و در زندان او محبوس بود حاضر كنند.
حجاج از او پرسيد: از كجا گمان مى كنى كه حسن و حسين از نسل پيامبرند؟ يحيى گفت: گمان نمى كنم، بلكه به اين مطلبِ حق اعتقاد دارم!

حجاج پرسيد: با كدام دليل حقى قائل شده اى؟ يحيى گفت: از كتاب خدا!
حجاج گفت: نكند كلام خداوند را مى گويى كه «فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه عَلىَ الكاذِبينَ»، و اينكه پيامبر براى مباهله على و فاطمه و حسن و حسين را آورد؟

در منطقه نجران بين دو روستاى «القابل» و «رجله» در منطقه «دلهام» كه كوه «رِيْر» از سمت جنوب بر آن مشرف است، آثار زيادى از قلعه اخدود، كليسا و سنگ نبشته هاى باستانى يافت شده كه تا كنون خواندن سنگ نبشته ها ميسر نشده است.
همچنين در 40 كيلومترى شمال شهر «اخدود» در سمت جنوبى وادى نجران، آثار باقيمانده كعبه نجران در دامنه كوه صخره اى «تصلال» قرار دارد.
در گذشته، آثار باستانى بيش از امروز بود ولى با  كند و كاو اشخاص سودجو اين منطقه تخريب شده است. از خرابه هاى قلعه اخدود مجسمه هاى طلايى كوچكى نيز يافت شده است.
آثار كعبه نجران و اصحاب اخدود در روز پنجم شعبان 1400 قمرى مورد بازديد عاتق بن غيث بلادى جغرافيدان حجازى قرار گرفته است. او طى يك سفر اكتشافى، در نجران به جستجوى اين آثار پرداخته، و شرح سفر خود را در كتابى به نام «بين مكة و حضرموت» نگاشته است.

logo-samandehi تارنمای اختصاصی موضوع مباهله
مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت مباهله
تمامی حقوق برای مؤلفین و دست اندرکاران محفوظ است.
استفاده از محتوای تارنما، با ذکر منبع بلامانع است.