• آیه مباهله
  • آیه مباهله

پس از مدت كوتاهى از بازگشت نجرانيان به ديار خود، سيد و عاقب  كه دو
رئيس بزرگ نجران بودند نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشتند و مسلمان شدند.
عاقب براى آن حضرت حُلّه، عصا، كاسه و يك جفت كفش هديه آورد.
پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را در خانه ابوايوب انصارى جاى داد و آنان در مدينه ماندگار
شدند و به نجران بازنگشتند.
همچنين راهبى بلندپايه به نام «ابن ابى شمر زبيدى » در يكى از
صومعه هاى نجران زندگى مى كرد كه نزد مردم بسيار محترم بود. وقتى
نمايندگان نجران از مدينه بازگشتند به احترام او به پاى صومعه اش آمدند و گزارش سفر خود را براى او گفتند.
او با سابقه اى كه از كتب آسمانى داشت دريافت كه موعود انبيا مبعوث شده
است. لذا از عبادتگاه چندين ساله خود بيرون آمد و هدايايى براى پيامبر صلى الله عليه و آله
برداشت و به مدينه آمد و خدمت حضرت رسيد. او پس از مدتى اقامت در
مدينه از پيامبر صلى الله عليه و آله اجازه گرفت و به نجران بازگشت.

پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و غصب خلافت، مسيحيان صلحنامه حضرت را براى تجديد عهد نزد ابوبكر آوردند. ابوبكر با تصرف در عهدنامه، حديث جعلى را به آن اضافه كرد كه «دو دين در جزيرة العرب جمع نمى شود»، و اين قيد راهگشاى اخراج نجرانيان بود! متن عهدنامه چنين بود:


بسم اللّه  الرحمن الرحيم

اين نوشته اى است از بنده خدا ابوبكر خليفه رسول اللّه  براى اهل نجران او آنها را از طرف سربازانش و خودش پناه داده، و عهد پيامبر را امضا مى كند مگر آنچه كه پيامبر به دستور خدا از آن برگشته در مورد زمين آنها و زمينهاى عرب كه در اينجا دو دين نبايد ساكن شود.
پس از اين درباره خودشان، دينشان، اموالشان، متعلقاتشان، جنگجويانشان، غايبشان، حاضرشان، اسقفشان، راهبشان و كليساهايشان همانگونه كه هست يا مالك آن هستند چه كم و چه زياد، امرشان بين خودشان خواهد بود، و اسقف از آنچه پيامبر برايشان نوشته و آنچه از عهد پيامبر و پناه مسلمين در اين نوشته است، براى نجرانيان وفا مى شود. همچنين بر آنهاست كه دلسوزى و اصلاح را درباره حقوقى كه بر آنهاست روا دارند.

روزى در مدينه راهب و راهبه اى از نجران خدمت امام كاظم عليه السلام رسيدند.
راهب داستان سفر خود را اين گونه تعريف كرد:
من در دين خود قوى بودم و در تمام كره زمين هيچكس از مسيحيان را در درجه علم خود نمى دانستم تا آنكه شنيدم در هند مردى زندگى مى كند كه هر گاه اراده كند تا بيت المقدس مى رود و در يك روز و شب به خانه خويش در هند باز مى گردد. اين بود كه از «نجران» در يمن حركت كردم تا به «سبذان» در هند رسيدم و سراغ آن مرد را گرفتم. گفتند: او در كوهى صومعه اى بنا كرده و از آنجا بيرون نمى آيد و كسى او را نمى بيند مگر سالى دو مرتبه.
من خود را در خانه او رساندم و سه روز آنجا ماندم بدون اينكه در خانه را به صدا درآورم و يا بخواهم آن را باز كنم. روز سوم خداوند در را باز كرد به اين گونه كه گاوى با بار هيزم به آنجا آمد در حالى كه پستانهايش به زمين كشيده مى شد و نزديك بود شير آن بيرون بريزد. آن گاو در را فشار داد و در باز شد، و من هم وارد شدم. آن مرد را ديدم كه ايستاده و گاهى به آسمان نگاه كرده مى گريد؛ سپس به زمين مى نگرد و اشك مى ريزد، و به كوهها نظرى مى اندازد و گريه مى كند. به او گفتم: سبحان اللّه ، چقدر مانند تو در روزگار ما كم است!

حديث مباهله با اسناد متصل و معتبر چه از نظر شيعه و چه از نظر اهل سنت نقل شده، به طورى كه مانند حديث غدير از روايات قطعى در اسلام است و كسى در وقوع آن شكى ندارد.
در ميان صحابه، گذشته از اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام كه اصل مباهله با حضور آنان و در شأن آنان بوده، عده اى از معروفين اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله چه از دوستان اميرالمؤمنين عليه السلام و چه از دشمنان آن حضرت حديث مباهله را نقل كرده اند.
از يك سو حذيفة بن يمان و جابر بن عبداللّه  انصارى و عبداللّه  بن عباس و ابوالطفيل و ابورافع و براء بن عازب را در ناقلين ماجراى مباهله مى بينيم، و از سوى ديگر امثال سعد بن ابى وقاص، انس بن مالك، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبير و حسن بصرى اين واقعه مهم را نقل كرده اند.
در مواردى نيز به صورت روايتِ دستجمعى آمده و در رواياتى با حذف اسناد آن به صورت مرسل نقل شده كه به خاطر اعتماد بر قطعيت اين روايت بوده است.
سيد ابن طاووس در اين باره مى گويد: در كتاب «تفسير ما نزل من القرآن فى النبى صلى الله عليه و آله و اهل بيته» تأليف محمد بن عباس بن مروان ديدم كه خبر مباهله در بيش از 51 سند از صحابه و ديگران نقل شده است.

وقتى اميرالمؤمنين (عليه ‏السلام) به خلافت رسيد و به عراق آمد، اسقف نجران خدمت حضرت آمد. همراه او نوشته‌‌اى بود كه آن را در پارچه‏‌اى سرخ پيچيده آورد و عرض كرد: «يا اميرالمؤمنين، از شما مى‏ خواهم دست خطى بنويسى و با زبان شفاعتى‏ در باره ما بنمايى»، و منظور او اين بود كه ما را به سرزمين خودمان بازگردانى.

اميرالمؤمنين (عليه‏ السلام) قبول نكرد كه آنان را بازگرداند و به آنان فهمانيد كه به قدرى مردم نسبت به عمر تعصب دارند كه تغيير در بدعت‌هاى او را بهانه‌‌اى براى فتنه قرار مى‏ دهند، و لذا فعلاً اقدام به چنين مسئله‏‌اى امكان ندارد. سپس حضرت اين نوشته را براى آنان به عنوان سندى از جانشين اصلى پيامبر (صلى‏ الله‏ عليه‏ و ‏آله) نوشت:

مأمون به امام رضا (عليه‏ السلام) عرض كرد: بزرگترين فضيلت اميرالمؤمنين علی (عليه‏ السلام) را كه قرآن بر آن دلالت دارد، به من خبر ده.

حضرت فرمود: فضيلتى كه در مباهله است. پيامبر (صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله) حسن و حسين (عليهماالسلام) را فرا خواند كه به حُكم قرآن پسران او حساب شدند، و فاطمه (عليهاالسلام) را فرا خواند كه آن حضرت مصداق زنانِ مذكورِ او در آيه حساب شد. سپس اميرالمؤمنين (عليه‏ السلام) را فرا خواند كه به حكم خداى عزوجل، نفس پيامبر (صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله) قرار داده شد.

صفحه 8 از 8

logo-samandehi تارنمای اختصاصی موضوع مباهله
مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت مباهله
تمامی حقوق برای مؤلفین و دست اندرکاران محفوظ است.
استفاده از محتوای تارنما، با ذکر منبع بلامانع است.