• آیه مباهله
  • آیه مباهله

امر نُبی است بهر نَبی، میر مسلمین
روز عظیم و عزّت خیرالوَراست این
آورده چار یار و خود این یار راستین
یعنی گواه عاشق صادق در آستین
هستی شده است چشم که بیند مباهله
کامل‌ترین رسیده و آورده تکمله

شاعر نیامده است که دیوان نشان دهد
ساحر نبوده است که ثُعبان نشان دهد

آمد به خارزار، گلستان نشان دهد
با مصحفش تکامل انسان نشان دهد
زین مرد اُسوه، حق به یقین خوب‌تر نداشت
محبوب‌تر نداشت و مجذوب‌تر نداشت

مردی رسد که چشم فضیلت به راه اوست
لبریز از فروغ هدایت نگاه اوست
یوسف در آرزوی فتادن به چاه اوست

ختم رسل ز فرط عنایات کامله
بر پاپ‌های نجران بنْوشت مرسله

کای قوم دور مانده ز شرع و صراط دین!
تا کی ز حق ببایدتان بُعد و فاصله؟

آمد دمی که جهل ز سرها کنید دور
شد وقت آن که کید ز دلْتان شود یله

مهر آمد و پشت شب بیداد شکست ...

«مباهله» یا همان به مبارزه طلبیدن مخالفان حق توسط پیامبر گرامی اسلام، یکی از اعیاد بزرگ اسلامی است که شاعران آئینی هم آن را پاس داشته اند.

خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ:  ۲۴ ذیحجه سال دهم هجری بود که خداوند بر اساس آیه شریفه ۶۱ سوره مبارکه آل عمران، به پیامبرش دستور داد تا سران مسیحی نجران را به مباهله فرا خوانَد.

دستور الهی از سوی پیامبر اعظم اطاعت شد و وقتی مسیحیان، پنج تن آل عبا را در کمال سادگی در مباهله حاضر دیدند، از این امر انصراف دادند تا سند دیگری بر حقانیت اسلام رونمایی شود.

شعر زیبایی از جناب حاج غلام حسین سازگار به مناسبت ایام مباهله

 

وضو بگیرم در حال روزه با تکبیر
کنم مباهله با دشمنان حیّ قدیر

زبان حق شوم و آیۀ مباهله را
 به شأن فاطمه و شوهرش کنم تفسیر

ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه
 به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر

محمد وعلی و فاطمه، حسین و حسن
که پنج در عددند و یکی چو حی ّقدیر

شعری زیبا در قالب چهار پاره از استاد احد ده بزرگی در مباهله

 
شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت    از فاطمه و ابالحسن باید گفت
تا خاطره ی مباهله گم نشود    پیوسته سخن سخن سخن باید گفت
آیات چو آفتاب از خاور نور    نازل شده بر سینه ی پیغمبر نور
ابناء و نساء و انفس اقدس حق    یعنی حسنین و علی و کوثر نور
آن پنج وجود صاحب عصمت حق    یعنی همه عصاره ی خلقت حق
کردند فنا بنای اسقف بازی    با هیمنه ی شگفت و با هیبت حق
مهری که به شأنش امد از حق لولاک    روشن شده از جلوه ی رویش افلاک
با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد    تا ریشه ی تثلیث برآرد از خاک

خبری داغ در مدینه رسید                  مردم از یکدگر بپرسیدند

چه شده؟ وضع شهر عادی نیست         حرفهای عجیب بشنیدند

کاروانی بیامد از نجران                    از بزرگان شهر و از اعیان

شصت تن با لباس زرافشان                با صلیبی زگردن آویزان

برسر اما کلاه گوهر بافت                  با جلال و شکوه و با جبروت

به دستور پروردگار جلال                             بود خلقت عيسي اندر مثال

چو آدم که او را زخاک آفريد                         که چون گفت شو، ناگهان شد پديد

پس از اين هر آن کس که ورزد جلال                 که در باب عيسي بود آن مقال

صفحه 2 از 2

logo-samandehi تارنمای اختصاصی موضوع مباهله
مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت مباهله
تمامی حقوق برای مؤلفین و دست اندرکاران محفوظ است.
استفاده از محتوای تارنما، با ذکر منبع بلامانع است.