رؤساى كليساى نجران كتابى در بين خود داشتند كه از يكديگر به ارث مى بردند و هنگامى كه رئيسى از آنها از دنیا می رفت و رياست را به ديگرى واگذار مى كرد، بر روى آن كتاب مُهرى اضافه بر مُهرهاى قبلى زده مى شد، بدون آن كه از محتواى آن كسى اطلاع داشته باشد.
اين مهرها شكسته نشد تا نوبت به شخصى رسيد كه در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله) رئيس نجران بود.
او در مسيرى قدم بر مى داشت، ناگهان بر زمين افتاد. پسرش گفت: هلاك باد آن دور؛ يعنى پيامبر (صلى الله عليه و آله)! پدرش گفت: «اين گونه مگو؛ زيرا او پيامبر است و اسم او در كتابهاى ما آمده است»!
اين سخن در خاطره آن جوان ماند تا با رحلت پدر آن كتاب به دست او رسيد و تصميم گرفت آن مهرها را بشكند.
او با شكستن مهرهاى چندين ساله، به مطالعه آن كتاب پرداخت و نام مقدس پيامبر (صلى الله عليه و آله) را يافت كه به زبان سريانى «المنحمنا» و به زبان رومى «برقليطس» (فارقليطا) گفته مىشود.
آن جوان مسلمان شد و با اعتقادى راسخ به اسلام زندگى كرد و حتى به سفر حج مشرف شد.