با قرار پيامبر صلى الله عليه و آله و نجرانيان بر مباهله، آن حضرت در تدارك آماده سازى محلى مناسب براى اجراى آن بود كه هم ظرفيت انبوه مردم را داشته باشد، و هم همگان بتوانند شاهد مراسم باشند و طرفين مباهله كننده را ببينند.
با صلاحديد آن حضرت محلى در نزديكى بقيع انتخاب شد كه دو درخت در آنجا بود. جلوى درختها مكان باز وسيعى قرار داشت كه براى اجتماع مردم مناسب بود. حضرت دستور داد سراغ آن دو درخت رفته و بين آنها را جارو كنند. نزديكى صبح پارچه مشكى نازكى را بر روى آن درختان همانند سايبان انداختند.
فردا صبح با رسيدن پنج تن عليهم السلام به زير سايبان، پيامبر صلى الله عليه و آله بر كمان خود كه «نبع» نام داشت تكيه داد و دست راست را به سوى آسمان گرفت. سپس
انگشتانش را از هم باز كرد و در همان حال فرمود:
خدايا، اينان اهل بيت من و خاصان من هستند. هر گونه بدى را از ايشان دور كن و آنان را پاك گردان. خدايا، اين (على) منظور از «نفسى» است؛ و او نزد من همتاى نفس من است. خدايا، اين (فاطمه) منظور از «نسائى» است و او افضل زنان جهان است. خدايا، اين دو (حسن و حسين) فرزندان و نوه هاى منند. من با هر كس كه با اينان جنگ كند روى جنگ دارم و با هر كس كه با اينان دوست باشد دوستم.
نجران يكى از شش وادى است كه بارانهاى دامنه هاى شرقى كوههاى جنوبى عربستان در آن جريان مى يابد. اين منطقه در سرزمين مسطّحى است كه دو سوى آن كوههاى «عسير» قرار دارند و از وسط منطقه سيلهاى «صعده»، «همدان» و «جماعه» جريان مى يابد و در جنوب كوه «رعوم» در تنگه نجران به هم مى پيوندد.
منطقه نجران به دليل رود پر آبى كه در وسط آن جريان دارد، يكى از مكانهاى آباد منطقه به شمار مى رود. اين رود، سرسبزى و طراوت منطقه را تأمين كرده و باعث زراعت و باغدارى آن در سطح عالى شده است. رشته كوهها نيز علت مؤثرى بر آب و هواى لطيف آنجا هستند.
از نمونه هاى جالب كشاورزى در نجران دو ميوه مخصوص است كه در هيچ سرزمينى جز آنجا به دست نمى آيد:
1. نوعى بالنگ كه مزه ترش ندارد و از عسل شيرين تر است.
2. نوعى خرما به نام «مُدَبَّس» كه يك دانه آن به اندازه كف دست است.
در روز موعود مباهله، پس از نماز صبح پيامبر صلى الله عليه و آله از محراب برخاست و بر در خانه اميرالمؤمنين عليه السلام آمد كه به مسجد باز مى شد. سپس در آنجا توقف نمود تا هنگامى كه آفتاب طلوع كرد.
با طلوع آفتابِ روزِ سه شنبه 24 ذى الحجة سال نهم هجرى مطابق با سال 631 ميلادى، پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى محل مباهله حركت كرد در حالى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در سمت راست حضرت قرار داشت و دست او در دست پيامبر صلى الله عليه و آله بود. امام حسن و امام حسين عليهماالسلام نيز در سمت چپ پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشتند و حضرت زهرا عليهاالسلام پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
آن روزها پيامبر صلى الله عليه و آله 61 سال و اميرالمؤمنين عليه السلام 31 سال و حضرت زهرا عليهاالسلام 16 سال و امام حسن عليه السلام 7 سال و امام حسين عليه السلام 6 سال داشتند.
بر دوش اهل بيت عليهم السلام حلّه هايى بود، و بر دوش پيامبر صلى الله عليه و آله عباى نازكى بافته از موى مشكى بود. پيامبر صلى الله عليه و آله در حال حركت به دختر و داماد و نوه هاى خود
فرمود: «هنگامى كه من دعا كردم شما آمين بگوييد».
«مسجد مباهله» محلى است كه پيامبر و اهل بيت عليهم السلام در روز مباهله براى انجام مراسم آنجا را به عنوان جايگاه آماده كردند، و بين دو درخت را سايبانى
زدند و در زير آن اجتماع نمودند.
در آن مكان مقدس، مسجد مباهله به عنوان يادگار آن روز ساخته شد كه «مسجد الاجابة» هم به آن مى گويند. اين نام به ياد روزى است كه بر همه معلوم شد اگر اهل بيت عليهم السلام دست دعا را بالا برند خداوند حتما اجابت خواهد كرد.
اين مسجد بارها خراب شده، و بعد از آن تعمير و بازسازى گرديده است.
امروزه ساختمان جديد آن بنا شده كه دو رواق و يك صحن دارد.
هم اكنون مسجد مباهله در سمت راست شارع ستين (ملك فيصل) در مدينه منوره قرار دارد. اين خيابان در مجاورت ضلع شمال شرقى بقيع است. فندق الدخيل در سمت راست و مستشفى الولادة و الاطفال در سمت چپ آن واقع شده، و مسجد مباهله حدود صد متر از فندق الدخيل بالاتر است.
در روز 24 ذى الحجة كه وعده مباهله بود با اينكه مسيحيان مباهله را پيش كشيده و پيگير آماده سازى محل مباهله بودند و جا داشت زودتر از پيامبر صلى الله عليه و آله در آنجا حاضر باشند، ولى از وحشت جرئت حركت در خود نمى ديدند و درمانده شده بودند.
آنان به قدرى تأخير كردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ سيد و عاقب فرستاد و آنان را به محل مباهله فراخواند. مسيحيان در حالى كه اسقف اعظم پيشاپيش آنان حركت مى كرد خارج شدند.
سيد و عاقب نيز با دو پسر خود «صبغة المحسن» و «عبدالمنعم» و دو دختر خود «ساره» و «مريم» بيرون آمدند، در حالى كه لباسهاى مزين پوشيده بودند و يكى از پسران دو عدد دُرّ از خود آويخته بود كه هر كدام به اندازه تخم كبوتر بود!
به دنبال اسقف اعظم و سيد و عاقب، اشراف و سواران بنى الحارث بن كعب در زيباترين لباسها و زينتها سوار بر مركب به سوى محل مباهله ـ كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آنجا منتظر بود ـ مى آمدند.
در بين راه مسيحيان به تزلزل افتادند و وحشت از مباهله آنان را فراگرفت و چند نفر نيز آنان را از مباهله بر حذر داشتند، تا آنكه با مشاهده پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيتش توقف كردند و قدم از قدم برنداشتند.
در آخرين لحظاتى كه قرار بود مباهله انجام شود، شرحبيل بن وداعه كه اولين مشاور اسقف اعظم بود و نظر وى در همه موارد بر نظرات ديگر ترجيح داده مى شد، به نمايندگان نجران كه در چند قدمى جايگاه مباهله بودند گفت:
شما مى دانيد كه اگر بالا و پايين اين بيابان پر از نجرانيان شود، وارد كارى نمى شوند و حركتى نمى كنند مگر با نظر من! بخدا قسم اگر اين شخص از پيش خود برانگيخته شده باشد و ما اولين افراد از عرب باشيم كه در چشم او طعن مى زنيم و امر او را رد مى كنيم؛ اين كار ما از سينه او و اصحابش بيرون نخواهد رفت تا ضربه هلاك كننده اى بر ما وارد كنند، و اين در حالى است كه ما
نزديك ترين همسايه عرب آنان هستيم. اما اگر اين مرد، پيامبر فرستاده شده از سوى خدا باشد و ما با او مباهله كنيم، مو و ناخنى از ما روى زمين نخواهد ماند مگر آنكه نابود مى شود.
نجرانيان به او گفتند: پس نظرت چيست؟ شرحبيل با پيش بينى كه كرده بود به خود جرئت داد و با صراحت پاسخ داد: «نظر من اين است كه جزيه را بپذيريم و خود او را حَكَم قرار دهيم تا مقدار آن را تعيين كند، زيرا من او را مردى مى بينم كه هرگز حُكم بى حساب نمى كند»!
دو نفر به نامهاى «جرير» و «عبدة بن مُسَهَّر» در كعبه نجران زندگى مى كردند كه رفاقتى شديد با هم داشتند.
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه مبعوث شد جرير به عبده گفت: من تصميمى دارم كه بدون مشورت تو آن را انجام نمى دهم. در حجاز پيامبرى ظهور كرده كه از آسمان به او وحى مى شود و به خدا دعوت مى كند. بايد درباره او تحقيق كنيم. آن دو پس از مشورت تصميم گرفتند نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بيايند. لذا بار سفر بستند و به مكه آمدند.
هنگامى كه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند ، عبده به حضرت عرض كرد: اگر در نبوت خود صادق هستى به من خبر ده كه آمده ام درباره چه چيزى از تو سؤال كنم؟ فرمود: درباره شمشيرت و پسرت و اسبت. بزودى اسب خود را پيدا مى كنى، ولى درباره پسرت صبر پيشه كن كه مالك بن نجده او را به قتل رسانده، و شمشيرت نزد ابن مسعده است. اسب خود را در راه خدا قرار بده، و اگر زمانى را كه مردم مرتد مى شوند درك كردى با قبيله كنده مباش و پيمانت را مشكن.
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله از او پرسيد: خانه و محل سكونت تو كجاست؟ پاسخ داد:
در كعبه نجران.
همچنان كه نجرانيان به سوى جايگاه مباهله پيش مى آمدند جوانى از يهود كه تصميم داشت مسيحيان را از مباهله بازدارد پيش آمد. او رو به مسيحيان كرد و گفت:
واى بر شما! آيا در همين گذشته نزديك برادران شما نبودند كه به ميمونها و خوكها مسخ شدند؟ مباهله نكنيد!
همچنين جوانى از منتخبين و صاحبان علم نصارى، عظمت پيامبر صلى الله عليه و آله را از كتب انبيا يادآور شد و به آنان گفت:
واى بر شما! اين مباهله را انجام ندهيد. آنچه در «جامعه» از صفات او يافتيد به ياد آوريد. بخدا قسم، شما به خوبى مى دانيد كه او راستگوست. زمان شما به زمان برادرانتان كه به ميمون و خوك مسخ شدند نزديك است.
حليمه سعديه كه پيامبر صلى الله عليه و آله را براى شيردادن از حضرت آمنه گرفته بود و به منطقه خود در بيرون مكه آورده بود، مى گويد: همچنان كه همراه همسرم و محمد صلى الله عليه و آله مى رفتيم به چهل نفر از راهبان نصاراى نجران برخورديم.
يكى از آنان را ديدم كه اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله را براى بقيه توصيف مى كند و مى گويد: «در مكه مولودى در اين زمان ظاهر خواهد شد و يا ظاهر شده است كه صفات او چنين و چنان است، و به دست او ديار شما خراب خواهد شد و آثار شما منقطع مى گردد».
ناگهان آنان متوجه پسرى كه در آغوش من بود شدند و متوجه تطبيق اوصاف او با شخص موعود شدند. اين بود كه شمشيرها را كشيده به طرف محمد صلى الله عليه و آله حمله كردند تا او را به قتل برسانند!
ناگهان محمد صلى الله عليه و آله را ديدم كه سر به سوى آسمان بلند كرده و چشم به آن دوخته است. در پى آن رعدى به همراه موجى از آسمان به زمين آمد و آتش باريد به گونه اى كه من بر محمد صلى الله عليه و آله ترسيدم. ولى آن آتش به سمت راهبان رفت و آنان را سوزانيد و ما سالم مانديم.
مسيحيان با نزديك تر شدن به محل مباهله، پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه همراه چهار نفر در زير سايبان بين دو درخت بودند. اسقف اعظم درباره همراهان حضرت سؤال كرد كه آنان چه كسانى هستند؟ در پاسخ به او گفته شد:
اين پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله (على بن ابى طالب عليه السلام) است كه دامادش و پدر دو پسرش و محبوب ترين خلق نزد اوست. آن دو كودك فرزندان دخترش از على عليه السلام
هستند كه آنان نيز محبوبترين خلق نزد پيامبر صلى الله عليه و آله هستند؛ و آن بانو دخترش فاطمه عليهاالسلام عزيزترين مردم و نزديكترينِ آنها به قلبش است.
با شنيدن اين پاسخ قلب نجرانيان به لرزه در آمد. آنان نامهايى را مى شنيدند كه چندى پيش در متن «جامعه» آنها را در كتب انبيا ديده بودند. آنان باور نمى كردند كه واقعا در برابر فاطمه عليهاالسلام قرار گرفته اند! محمد صلى الله عليه و آله در برابر آنان دست به دعا برداشته است! على عليه السلام در مقابل آنان دست ابتهال به سوى آسمان گرفته است! دو دست كوچك حسن و حسين عليهماالسلام براى مباهله بالا رفته است!
اكنون بايد اشك ريخت كه مسيحيان نجران با يادآورى عظمت اهل بيت عليهم السلام، از مباهله با آنان ترسيدند؛ ولى مسلمانان كه هر روز عظمت ايشان را از دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده بودند، بى رحمانه خانه آنان را به آتش كشيدند و از حرمتشان نترسيدند و حيا نكردند!